لیست اختراعات با مالکیت
عليرضا صادقي
30 عدد
اصولا" در توليد فوم 65% پلي اويل و 33% ايزوسيانات و بقيه افزودنيهاي كاسموس، تي، دي، آي (داپكو) مورد استفاده قرار مي گيرد. تا 60 كيلو در هر متر مكعب اين روش صدق مي كند. اما براي توليد فومهاي با دانسيته از 60 كيلو تا 120 كيلو به بالا در هر متر مكعب متداول است كه با كار مكانيكي اين نوع فومها توليد مي شود. مثل پرس كردن ابر 30 كيلوئي كه يك متر آن را به 20 سانتيمتر مي رساند يا خرده هاي ابر را بوسيله چسب پرس مي كنند. با افزودنيهاي تركيبي كه با رنگ فلور مي باشد در اين پروسه توليدانجام گيرد و حتي رزين هاي اكريليك و كوپليمر، هموپليمر را هم با تركيب با مستقيم و غيرمستقيم انجام داده ايم. ابتدا با افزودن مواد مود نياز از جمله رنگهاي پايه فلور و يا ديگر رنگها مي توان مخلوط مورد نظر را با استفاده از ميكسر با پلي ايل به صورت امولسيون در آورد. سپس با استفاده از T.D.I. مي توان در قالبهاي مورد نياز فوم تمام رنگي ايجاد نمود.
تاكنون بيشترين شكل دارويي مورد استفاده در بيماري هاي چشمي به صورت قطره هاي چشمي بوده است اما بسياري از داروهاي چشمي در پايه قطره هاي چشمي نامحلول بوده و يا در غلظت درماني براي بافت چشم تحريك كننده هستند، از طرفي قطره هاي چشمي دوام كمي بر روي بافت چشم دارند واين مسئله به دليل مدت كم تماس دارو با چشم است و قسمت اعظم دارو به همراه اشك از محل خارج مي شود(كمتر از 7 درصد داروتوسط چشم جذب ميشود و بقيه اتلاف ميشود). لذا بايد به طور مداوم از قطره هاي چشمي استفاده شودكه اين امر براي بيمار دشوار بوده و در اغلب موارد دستور مصرف دارو توسط بيمار رعايت نمي شود، ازاين رو جايگزين كردن سيستم دارو رساني جديد كه طولاني مدت در تماس با چشم بوده و دارو را تدريجي آزاد كند ضروري به نظر مي رسد. لنزهاي تماسي چشمي در اين خصوص ميتوانند مفيد واقع شوند و لذا مطالعه و ساخت لنزهاي مذكور مي تواند در معرفي يك سيستم نوين دارورساني براي چشم مفيد باشد. بدين منظور با بهره گيري از روش قالب گيري تزريقي ميتوان داروي چشمي مورد نظر را حين توليد لنز داخل آن قرار داد تا نهايتا با قرار گرفتن بر روي چشم به تدريج آزاد گردد. استفاده از روش قالب گيري تزريقي و طراحي اينسرت هاي فلزي قابل تعويض در قالب مربوطه، امكان بارگيري دارو حين توليد لنز و نيز توليد لنز هاي متنوع با ابعاد مختلف را با تعويض اينسرت هاي مذكور ميسر مينمايد. در طرح حاضر سطح تماس دو نيمه قالب پليمري تزريقي، در حداقل ممكن تعبيه گشته است(تقريبا تماس خطي است) تا جدايش لنز از قالب پس از پخت راحت تر گشته و باعث پارگي آن نشود و نيز براي تغذيه مواد مونومري و جبران انقباض حين پليمريزاسيون يك فضاي تغذيه در قالب در نظر گرفته شده است، همچنين ضخامت جداره هاي دو نيمه قالب حداقل ممكن در نظر گرفته شده است تا بتواند حين پخت و پليمريزاسيون با اشعه uv به راحتي اشعه را از خود عبور دهد.
تشخيص عوامل مولّد روپينس در خمير نان به عنوان شاخص باكتريايي، يك معيار مناسب جهت پيشبيني ميكروبيولوژيكي اين فراورده مهم، تلقّي ميگردد. براي توليد كيت تشخيص مولكولي همزمان عوامل مولّد روپينس در خمير نان، ابتدا آزمون هاي PCR جهت تشخيص مجزاي عوامل اصلي مولّد روپينس (B. subtilis و B. licheniformis) و سپس آزمون Multiplex PCR براي تشخيص همزمان آنها، بهينه سازي گرديد. با توجه به قرابت بسيار نزديك و وجود تواليهاي حفاظت شده مشابه در ژن rDNA S16 اين دو باكتري، طراحي پرايمر براي B. licheniformis بر اساس ژن مولّد آنزيم فسفوپنتتئين ترانسفراز و براي B. subtilis بر اساس ژن پيشساز توكسين سوبتيليزين صورت پذيرفت. نتايج حاصل از توالييابي محصولات PCR، تكثير اختصاصي تواليهاي هدف را تاييد نمود. توالي هاي مذكور نيز به ترتيب در مورد B. licheniformisو B. subtilis با شماره هاي دسترسي HQ877873 و HQ871154 در بانك جهاني ژن به ثبت رسيدند. با توجه به سرعت، اختصاصيت و حساسيت آزمون Multiplex PCR طراحي شده و همچنين با در نظر گرفتن محدوديتهاي آزمونهاي مبتني بر كشت مي توان از اين نتايج به عنوان يك روش استاندارد مولكولي جهت تشخيص همزمان عوامل اصلي مولّد روپينس در خمير نان استفاده نمود.
مشكل فني اساس راه حل ارائه شده و كاربرد هاي اصلي اختراع: پوست شامل سه بافت اصلي است، حائل اصلي بدن و لايهي خارجي پوست اپيدرم ميباشد و در زير اپيدرم، لايهي عروقي درم قراردارد كه مسئول نگهداري و تغذيهي سلولهاي اپيدرم است. هيپودرم ، سومين و آخرين لايه پوست، پوست را به بافتهاي ماهيچه اي متصل مينمايد. از دست رفتن پوست بدن ميتواند به دلايل مختلفي نظير سوختگي ها، تروما، بيماري(نظير ديابت) و يا جراحي صورت بگيرد، تا كنون رايجترين جايگزين هاي طبيعي پوست از بدن خود شخص يا شخص ديگر تحت عنوان اتو گرافت يا آلو گرافت بوده اند و يا از حيوانات تحت عنوان زنوگرافت استخراج شده اند، كه مشكلات مختلفي را به دنبال داشته اند از جمله: محدوديت در ميزان پوست اهدا شونده به ويژه در سوختگيهاي شديد، پس زدن پوست اهدايي از شخص ديگر توسط سيستم ايمني بدن بيمار، درد، ايجاد اسكار هاي پس از ترميم، عفونت ها و احتمال انتقال بيماري از شخص اهدا كننده به بيمار، لذا در دهه هاي اخير در دنيا جايگزين هاي پوستي حاصل از مهندسي بافت مورد توجه قرار گرفتند، اين جايگزين ها ممكن است براي ترميم لايه فوقاني پوست(اپي درم) و يا هر دولايه فوقاني و زيرين(درم) مورد استفاده قرار بگيرند. در اين اختراع هدف ساخت جايگزين پوستي براي باز سازي لايه اپي درم بوده است. برخي بيو پليمر ها يا پليمر هاي طبيعي نظير كيتوسان، كلاژن، آلجينات و ژلاتين در اين خصوص براي ساخت جايگزين هاي پوستي مورد توجه قرار گرفته اند كه البته هيچيك به تنهايي كارايي لازم را ندارند، به عنوان مثال عدم امكان كنترل مناسب فرآيند تخريب آنزيمي و خواص مكانيكي ضعيف از جمله محدوديت هاي قابل اشاره هنگام استفاده از بيو پليمرها ميباشد و پليمر هاي مصنوعي مورد استفاده در اين خصوص نظير خانواده پلي آلفا هيدروكسي استرها كه قابل جذب ميباشند نيز در صورت استفاده به تنهايي به دليل آبگريزي سطحشان و نداشتن محل هاي تشخيص و تحريك سلولي بر روي سطح خود عموما نتيجه چسبندگي و تكثير سلولي خوبي ندارند، از طرفي عمده روش هاي توليد كه تاكنون مورد استفاده قرار گرفته اند روش هاي دستي با قابليت كنترل و تكرارپذيري ضعيف فرايند و وابستگي زياد به مهارت تكنسين مربوطه ميباشند كه مطلوب نيست. لذا در اختراع حاضر از تركيب ويژگيهاي هر دو گروه پليمر هاي طبيعي و مصنوعي در ساخت يك داربست پوستي كامپوزيتي بهره گرفته شده است. در اين اختراع از روش الكترو ريسي (electrospining) جهت توليد نمونه هاي داربست هاي پوستي استفاده شده است . اين روش از بر همكنش بين نيرو هاي الكترواستاتيكي با كشش سطحي و وزن محلول پليمري جهت توليد نانو الياف پليمري استفاده ميكند. پليمر مورد استفاده در اين اختراع كوپليمر (75/25)PLGA بوده كه جزو خانواده پلي آلفا هيدروكسي استرها بوده و قابل جذب در بدن ميباشد و اين گروه از پليمرهاي قابل جذب ، داراي تاييديه از سازمان جهاني غذا و داروي آمريكا(FDA) مبني بر زيست سازگاري، عدم سميت و ايمن بودن جهت استفاده در بدن ميباشند، و از جمله جهت ساخت نخ هاي بخيه قابل جذب در بدن سالهاست مورد استفاده قرار گرفته اند. همچنين، در اين اختراع با توجه به اين حقيقت كه كلاژن بيو پليمري است كه بيشترين حضور را در بافت هاي پوستي داشته و عامل اصلي استحكام بخشي پوست نيز ميباشد از اين ماده به عنوان پوشش جهت ارتقاء زيست سازگاري و عملكرد سلولي بهتر نمونه ها بر روي زير لايه پليمري توليد شده به روش الكتروريسي استفاده شده است. برجستگيهاي تكنيكي اختراع: •\tمناسب جهت توليد نيمه صنعتي و انبوه به دليل امكان اتوماسيون فرآيند در اين روش •\tتوليد ساختار ليفي از نانو الياف با نسبت سطح به حجم بالا و نزديك به ساختار ماتريس خارج سلولي بافت ها (ECM) •\tتنوع نانوالياف توليدي با محدوده قطر 2000-40 نانومتر با انتخاب مناسب پليمر و حلال مورد استفاده •\tامكان فراهم كردن محدودهي وسيعي از خواص مكانيكي و فيزيكي نظير استحكام، وزن، الاستيسيته وتخلخل در نمونه ها •\tامكان تركيب محدوده نسبتا وسيعي از مواد شامل انواعي از پليمرهاي طبيعي ، مصنوعي ، فاكتور هاي رشد و ... جهت ساخت داربست پوستي با خواص دلخواه در اين روش •\tتوانايي محصور كردن بسياري از انواع نانوذرات و نانو پركنندهها درون ماتريس نانوالياف •\tامكان توليد نمونه هاي با ضخامت هاي مختلف از چند ميكرون تا چند صد ميكرون
خلاصه اختراع : تاندون هاي صليبي قدامي و خلفي زانو در تصادفات و سوانح، به ويژه در خصوص ورزشكاران بعضا دچار پارگي ميشوند، يكي از روش هاي تثبيت تاندون جديد در محل در عمل جراحي باز سازي تاندون هاي زانو، استفاده از پيچ هاي اصطلاحا تداخلي ميباشد. پيچهاي فلزي رايج مورد استفاده در اين خصوص داراي مشكلاتي بدين قرار ميباشند: افزايش قطر كانال استخواني محل استقرار پيچ پس از عمل، پتانسيل سرطان زايي، تداخل در تصوير برداري هاي MRI و CT در دوران بازبيني پس از عمل، بعضا نياز به عمل جراحي ثانويه جهت برداشتن پيچ و احتمال پارگي بافت پيوندي حين جايگذاري پيچ در محل مربوطه حين عمل. در دهه اخير در دنيا انواع پيچهاي پليمري كه عموما از خانواده پلي استرها بوده و قابل جذب در بدن ميباشند، به منظور رفع مشكلات فوق الذكر مورد توجه قرار گرفته اند، اما اين پيچها نيز مشكلات كاربردي دارند از جمله: ايجاد التهابات بافتي پس از استفاده در بدن و خواص مكانيكي و استحكام ناكافي با توجه به عدم توليد داخل كشور انواع غير فلزي اين پيچ ها ، در طرح حاضر با طراحي و ساخت دستگاه تزريق تحقيقاتي دومرحله اي خاص با ظرفيت كم جهت توليد اين پيچ ها و استفاده از يك تركيب كامپوزيتي پليمري سراميكي با خواص تلفيقي از پليمر و ماده سراميكي و نيز هندسه بهينه جهت پيچ ، نمونه اين پيچ ها ساخته شد كه منجر به رفع مشكلات ياد شده در انواع فلزي ميگردد.
در اين پژوهش پس از جداسازي يك آغازگر بومي موجود در خميرترش سنّتي حاصل از آرد كامل گندم و تائيد شناسايي آن با استفاده از PCR داراي پرايمر اختصاصي، از آغازگر مذكور جهت توليد خميرترش استفاده شد. پس از فرآوري نان حجيم با استفاده از خميرترش، بياتي نان خميرترشي براساس شاخص سفتي بافت (به روش بافت سنجي) مورد بررسي قرارگرفت. همچنين ميزان تخلخل (به روش پردازش تصوير)، ماندگاري ميكروبي و ويژگي هاي حسّي نان خميرترشي نيز با نمونه شاهد مقايسه شد. بر اساس نتايج به دست آمده زمان ماندگاري نان خميرترشي به واسطه تاخير بياتي و فساد ميكروبي به مراتب بيشتر از نان حجيم فاقد خميرترش بود. علاوه بر اين، ويژگي هاي حسي نان توليدي نيز از قابليت بالايي برخوردار بود. بر اين اساس ميتوان از خميرترش داراي اين آغازگر اختصاصي به عنوان جايگزيني براي افزودني هاي شيميايي در واحدهاي صنعتي و نيمه صنعتي فرآوري نان استفاده نمود.
اين اختراع با هدف بهبود زمان ماندگاري و خصوصيات حسّي نان باگت از طريق غني سازي آن با پوره كدو سبز و خميرترش آرد كامل جو به اجرا درآمد. بدين منظور، خميرترش حاصل از آرد كامل جو، تخمير شده در دماي 28 درجه سانتيگراد به مدت 24 ساعت توسط كشت آغازگر لاكتوباسيلوس پلانتاروم در سه سطح 5، 10 و 15 درصد و همچنين پوره كدو سبز پوستگيري و بخار پز شده در سه سطح 15، 30 و 45 درصد نسبت به وزن خمير نان باگت در قالب طرح پايه كاملاً تصادفي به روش فاكتوريل مورد استفاده قرار گرفت. براي ارزيابي زمان ماندگاري نانهاي توليدي، سفتي بافت، حجم مخصوص و آلودگي ميكروبي آنها در يك بازه زماني چهار روزه، بررسي و با نمونه شاهد مقايسه گرديد. علاوه بر اين، رنگ پوسته و ميزان پذيرش كلّي نمونههاي توليدي بر اساس روشهاي مدوّن مورد ارزيابي قرار گرفت. بر اساس نتايج به دست آمده، سطوح مختلف خميرترش آرد كامل جو و پوره كدو سبز، تاثير معني¬داري (05/0P≤) بر زمان ماندگاري نان¬ باگت در طي دوره نگهداري و همچنين ميزان پذيرش نهايي نانهاي تازهخوري داشتند. بر اين اساس، كمترين مقدار سفتي بافت در فواصل زماني 2 و 96 ساعت پس از پخت به ترتيب در نمونههاي¬ فرآوري شده با 30 درصد پوره كدو سبز و 5 درصد خميرترش آرد جو و همچنين 30 درصد پوره كدو سبز و 10 درصد خميرترش آرد جو مشاهده گرديد. نمونه شاهد داراي بيشترين ميزان روشنايي بود و نان باگت حاوي 10 درصد خميرترش آرد جو و 45 درصد پوره كدو سبز نيز بيشترين امتياز پذيرش كلّي را به دست آورد.
بازيافت منيزيم از پسماندهاي ذوب به وسيله چگالش حرارتي در گروه فناوري هاي استخراج فلزات به روش پيرومتالورژي و حرارتي قرار مي گيرد. در شركت هاي متالورژي استخراجي از جمله كارخانه هاي استخراج منيزيم از سنگ معدن، معمولا در مراحل پالايش نهايي محصولات به وسيله ذوب ريزي مقدار قابل توجهي پسماند(سرباره و كفباره) باقي ميماند كه حاوي مخلوطي از فلاكسهاي استفاده شده، فلز مورد استخراج (در اينجا منيزيم)و احيانا تركيبات اين فلز ميباشد كه به عنوان ضايعات كارخانه كنار گذاشته ميشود؛ لذا به منظور بازيافت اين ضايعات و به دست آوردن هر يك از اجزاي آن، ميتوان از روش خاصي استفاده نمود. از آنجا كه يكي از مواد قابل ملاحظه ي اين پسماند، منيزيم فلزي مي باشد، براي استحصال آن روش چگالش حرارتي را ابداع نموديم. در اين روش با حرارت دهي پسماند در خلا منيزيم به دليل داشتن نقطه ي تصعيد پايين تر از تركيبات ديگر، تصعيد شده و چگالش آن در قسمتي ديگر انجام ميشود. بدين ترتيب منيزيم با خلوص بالا توليد ميشود.
هدف از اين اختراع، ارزيابي تاثير استفاده از خميرترش حاوي كشت¬هاي آغازگر اختصاصي تخمير شده در سه بازده خمير 160، 270، 450 و با اعمال محدوده¬هاي دمايي 28، 32، 36 درجه سانتي¬گراد و زماني 16، 24، 32 ساعت تخمير، بر ميزان اسيد فيتيك خمير و نان توليدي به روش جذب¬سنجي مبتني بر تعيين ميزان آهن بود. نتايج نشان داد كه با افزايش دما و زمان تخمير، اسيديته قابل تيتر خميرترش بهطور معنيداري (05/0 ≥ P) افزايش و مقدار اسيد فيتيك و pH خمير و نان توليد شده از آن بهطور معنيداري (05/0 ≥ P) كاهش يافت. علاوه بر اين، افزايش بازده خمير از 160 تا 450 نيز باعث افزايش معنيدار (05/0 ≥ P) اسيديته قابل تيتر خميرترش و كاهش معنيدار (05/0 ≥ P) اسيد فيتيك و pH در خمير و نان توليد شده از آن گرديد. بيشترين مقدار اسيد فيتيك مربوط به نانهاي توليد شده در دماي 28 درجه سانتي¬گراد، زمان 16 ساعت تخمير و بازده خمير 160 بود، درحاليكه كمترين مقدار آن در نانهاي توليدي در دماي 36 سانتي¬گراد، زمان 32 ساعت تخمير و بازده خمير 450 مشاهده شد كه كاهش 76/45 درصدي را نشان ميداد. همچنين ميزان اسيد فيتيك نان توليدي با خميرترش بومي در شرايط فرايند بهطور معنيداري (05/0 ≥ P) از مقدار آن در نان توليد شده با نمونه شاهد كمتر بود. با توجه به نتايج بهدست آمده ميتوان با كنترل شرايط تخمير خميرترش، ميزان اسيد فيتيك نان توليدي را به شكل موثري در مقايسه با نمونه شاهد كاهش داد.
استخراج و اندازه¬گيري مقدار اولئوروپئين از برگ زيتون به عنوان يك منبع غني از اين ماده گرانقيمت بسيار ارزشمند است. همچنين محافظت از اين ماده حساس توسط روشهايي با كارايي بالا نظير نانوريزپوشاني ضروري است. هدف از اين پژوهش در فاز يك، استخراج عصاره برگ زيتون، اندازهگيري اولئوروپئين عصارهها، آمادهسازي و بهينهسازي توليد حاملهاي ليپيدي نانوساختار حاوي پودر عصاره برگ زيتون بود. نتايج نشان داد كه عصاره حاصل از استخراج با حلال اتانولآب، بالاترين ميزان اولئوروپئين را داشته و هر چقدر اندازه ذرات و مقدار هسته آنها كمتر باشد، كارايي ريزپوشاني بيشتر است. هدف از فاز دوم، بررسي پتانسيل زتا، ويژگيهاي موفولوژي، ساختار شيميايي، ساختار كريستالي/ آمورف، ارزيابي حرارتي بود.
موارد یافت شده: 30